15 جمله شگفت انگیز از دکتر وین دایر برای اول صبح شما

 

وین والتر دایر (Wayne Walter Dyer) در ۱۰ مه، ۱۹۴۰ در شهر دترویت از توابع ایالت میشیگان، ایالات متحده به دنیا آمد. او یک عارف، روانکاو، نویسنده و سخنران است. کتاب قلمرو اشتباهات شما (با عنوان "چگونه شخصیت سالم‌تر بیابیم؟" در ترجمه فارسی) در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جزو یکی از بالاترین فروش کتاب‌ها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.

این شما و این جملات پر انرژی او برای آغاز یک روز تازه:

دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..." دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: "سهم منو بده..." و تو در كشمكش با دنیا
دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."
دنیا هم بتو خواهد گفت: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."


هر كس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به كسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خود
خواهد دید، چرا كه هركس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.


به هر كاری كه دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید،
زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.


درستكارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند،
حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.



تنها راه تغییر عادتها، تكرار رفتارهای تازه است.



اگر شخصیت خود را با فعالیت‌های شغلی خویش می‌سنجید،
پس غیرواقعی نیست اگر بگویید وقتی كار نمی‌كنید فاقد شخصیت هستید.



برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را
در وجود خود شناسایی و ریشه كن كنید.



از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید
اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید.




اگر مختارید كه بین حق به جانب بودن و مهربانی یكی را انتخاب كنید، مهربانی را انتخاب كنید.



دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو.



انتخاب با توست، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه، صبح شده ...



به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید
احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید.
عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.



عشقم نثار کسیست که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده ‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم. در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی میکنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.



آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با
صرف نیروی خود در این زمینه، خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.



الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.


 



موضوعات مرتبط: در محضر بزرگان
[ چهار شنبه 8 آبان 1392 ] [ 10:47 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن57

 



موضوعات مرتبط: نما متن
[ چهار شنبه 8 آبان 1392 ] [ 4:44 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعرطنزبخت من

چمن بخت مرا گاو چريد از دو سه جا

 رخت اقبال مرا موش جويد از دو سه جا

تانكر زندگي ام از دو سه جا سوراخ است 

هرچه در آن پدرم ريخت، چكيد از دو سه جا

عنكبوت آمد و آن قدر مرا مفلس ديد 

كه در اين جيب كتم تار تنيد از دو سه جا

گير دادم به ترنجي كه هلويي رد شد 

چاقوي عشق مرا دست بريد از دو سه جا

زن گرفتم، فك و فاميل زنم مي گفتند 

چوب در پاچه اين مرد چپيد از دو سه جا

آن چنان از رقم مهريه اش ترسيدم 

كه سر عقد مرا برق پريد از دو سه جا

زندگي بشكه كودي است كه رويش عسل است

 به كما رفت هر آن كس كه چشيد از دو سه جا

من از اول به كما رفتم و چون برگشتم

 ديدم آيينه بختم تركيد از دو سه جا

كم كمك زير سرم از دو سه جا گشت بلند

 كك به تنبان من افتاد و جهيد از دو سه جا

 

پشه بند هوسم پاره شد و ناغافل

 پشه اي رند مرا سير گزيد از دو سه جا

چون كه فهميد زنم با عصبانيت رفت 

سيم فولادي و ساطور خريد از دو سه جا

سپس اين گونه مرا با هيجان نصف نمود 

دست و پاهاي مرا بست و كشيد از دو سه جا

زندگي مثل زليخا به من از پشت رسيد

 نه يقه، پاچه شلوار دريد از دو سه جا

من از آن بدو تولد كه شمردم، ديدم 

بخت بي حاصل ما خير نديد از دو سه جا

صد و يك جور بلا آمد و هي خورد به ما

 دو سه جو شانس به ماها نرسيد ازدو سه جا!

 شاعر:شروین سلیمانی



موضوعات مرتبط: اشعارطنزشعر
[ چهار شنبه 1 آبان 1392 ] [ 3:49 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن56

 



موضوعات مرتبط: نما متن
[ چهار شنبه 1 آبان 1392 ] [ 3:32 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)7

حضرت علی(ع) :

سه چیز حافظه را قوي کند و بلغم را برطرف نماید :

مسواك روزه تلاوتقرآن. کتاب نصایح باب سوم پندهاي سه گانه مولا علی(ع)

مولا علی(ع) :
به فرزندش امام حسن (ع) :فرمود : میخواهی چهار عمل به تو بیاموزم که از
دکتر بی نیاز شوي؟ عرضکرد : آري.مولا علی فرمودند :
1-جز با گرسنگی سر سفره نشین
(یعنی تا گرسنه نشدي بر سر سفره غذا حاضر نشو)
2-.جز با میل بر نخیز (یعنی وقتی که هنوز
به خوردن غذا میل داري از سر سفره غذا بلند شو)
 
3-.غذا را خوب بجو
4-. پیش از خواب غذاي
حاجت کن (یعنی به توالت برو) . با رعایت این چهار دستور احتیاجی به طبیب پیدا
نخواهی کرد. کتاب نصایح صفحه 185
امام صادق (ع) :
راجع به خوردن تره از حضرت صادق (ع) سوال شد : فرمودند : بخور که
چهار خاصیت دارد : بوي دهان را بر طرف کند . باد را از بین ببرد . بواسیر را رفع کند . و هرکهمرتب بخورد دچار خوره نشود. کتاب نصایح صفحه 193 حدیث 148
امام صادق (ع) :
هیچ چیز براي قلب مومن ضررش از پرخوري بیشتر نیستزیرا پرخوري دو
چیز را به دنبال دارد یکی اینکه قلب را سخت و قسی میکند و دیگر آنکه شهوت انسان راتحریک میکند. مستدرك الوسائلجلد 3 صفحه 80
پیغمبر (ص) :در سفارشهایی که به علی(ع) کرده میفرماید :
اي علی! پنج چیز دل را می
میراند : زیاد خوردن . زیاد خوابیدن . زیاد خندیدن . غصه فراوان . و حرام خوردن که ایمان را
دور میکند. نصایح صفحه219

 

 



موضوعات مرتبط: پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)
[ چهار شنبه 1 آبان 1392 ] [ 3:1 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز(باآفتابه)

ذهنش شکوفا می‌شود با آفتابه 

 آدم که تنها می‌شود با آفتابه 
  
اندیشه‌اش پر می‌کشد تا آسمان ها 
همرنگ رویا می‌شود با آفتابه 
  
در آن فضای تنگ و نامطبوع و دلگیر 
یك کم دلش وا می‌شود با آفتابه 
  
آن لحظه‌های تلخ و تنهایی و تشویش 
مثل مربا می‌شود با آفتابه 
  
حتی توالت های بی حال فرنگی 
جذاب و زیبا می‌شود با آفتابه 
  
هر کاربر که می‌نشیند روبه رویش  
جدا توانا می‌شود با آفتابه 
  
حظ می‌کند آدم از این آیرودینامیک 
هروقت دولا می‌شود با آفتابه 
  
تولید ملی را که می‌بیند در این حد 
محو تماشا می‌شود با آفتابه 
  
بهر ادای احترام ویژه یکهو 
از جای خود پا می‌شود با آفتابه 
  
بحث ثبات و اقتدار و خودکفایی 
یکباره معنا می‌شود با آفتابه 
  
هر چیز را چین ساخت جز این یک قلم را 
دیدی که حالا می‌شود با آفتابه؟

حس غرور و پیشرفت و سرفرازی 
بدجور ارضا می‌شود با آفتابه 
  
برنامه‌ها و طرح های اقتصادی 
یکریز اجرا می‌شود با آفتابه 
  
دکتر که آمد گفته شد درد گرانی 
دارد مداوا می‌شود با آفتابه 
  
تسخیر بازار جهانی در دو دوره 
سخت است اما می‌شود با آفتابه 
  
با جذب ارز خارجی از صادراتش 
ایران اروپا می‌شود با آفتابه 
  
یک روز می آید که علم و صنعت ما 
الگوی دنیا می‌شود با آفتابه 
  
ایران اتم لازم ندارد موقع جنگ 
ایران مهیا می‌شود با آفتابه 
  
توی دهان کافران هم می توان زد 
وقتی که دعوا می‌شود با آفتابه 
  
تحریم استکبار هم بر کشور ما 
همواره خنثی می شود با آفتابه 
  
هم لوله های فاضلابی که گرفته 

 

هم بخت ما وا می شود با آفتابه! 


 شاعر :شروين سليماني

 

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنزاشعار
[ سه شنبه 30 مهر 1392 ] [ 11:1 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

 

 



موضوعات مرتبط: مناسبت ها
[ چهار شنبه 24 مهر 1392 ] [ 3:14 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

طنز

دير وقت بود، خوشيد به كوه هاي مغرب نزديك مي شد.

گاو قهوه اي رنگ سرش را از آخور بيرون آورد و صدا كرد « ما... ما ... ما » يعني ما تو را دوست داريم، به شرطي كه گرسنه نمانيم، حسنك كجايي؟

سگ باوفاي خانه، نگاهي به گاو قهوه اي رنگ انداخت و گفت: يونجه وارد شده اما هنوز از انبارها ترخيص نكرده اند. بايد باز هم صبر كني. كليد انبار دست حسنك است.

گوسفند سفيد پشمالو پوزه اي به زمين كشيد و چون علفي پيدا نكرد، صدا كرد « بع ... بع... بع » يعني بعيد است ديگر چيزي ته آخور مانده باشد، حسنك كجايي؟

سگ باوفاي خانه، نگاهي به گوسفند سفيد پشمالو انداخت و گفت: ارز مرجع به علوفه تخصيص داده نشده است. بايد از صندوق ذخيره ارزي، پولي براي اين كار كنار بگذارند، اما كليد صندوق دست حسنك است، بايد صبر كني تا خودش بيايد.

بز سياه گرسنه، سرش را تكان داد و گفت:« مع... مع... مع» يعني معني اش اين است كه اگر حسنك نيايد، همه ما از گرسنگي مي ميريم. اما اين را فقط من مي فهمم، چون شما هيچي حاليتان نيست و مي خواهيد تا قيام قيامت همين جور منتظر بنشينيد.

سگ باوفاي خانه، چپ چپ به بز نگاه كرد و گفت:‌ حسنك مي آيد، خودمان فرستاديم دنبالش. هر لحظه ممكن است كليد بيندازد و بيايد تو.

مرغ حنايي، چند تا دانه از زمين برچيد و گفت: قد قد قد... يعني قدرت خريد حسنك هم پايين آمده، اين قدر از او توقع نداشته باشيد، حسنك وزير كه نيست، حسنك قصه خودمان است.

سگ باوفاي خانه روي زمين دراز كشيد و خر خر كرد: راست مي گويد، ببينيد... با اين كه آي كيويش از شما كمتر است، مي فهمد كه توقع هم حدي دارد. اصلا معلوم نيست توي صندوق ذخيره ارزي پولي مانده باشد، يك عالمه اش خرج شده...

كبوتر خاكستري، پرهايش را تكان داد و گفت: بق... بقي... يعني بقيه اش چي؟ همه اش خرج شد؟

سگ باوفاي خانه سرش را روي دست هايش گذاشت و گفت: كاش به اندازه نيم كيلو استخوان مانده باشد.


***

حيوان ها همه تشنه و گرسنه بودند. كم كم هوا تاريك مي شد و اولين ستاره ها خودشان را نشان مي دادند. ناگهان صداي سگ با وفاي خانه بلند شد: واق ... واق... واق... يعني واقعا حسنك دارد مي آيد.

حسنك آمد پشت در ايستاد. گاو قهوه اي رنگ گفت: ما... كه از گرسنگي مرديم. كليد انبار را آورده اي؟ حسنك چيزي نگفت.

گوسفند سفيد پشمالو داد زد: بع... بعد از باز كردن صندوق ذخيره ارزي، برايمان علوفه مي خري ديگر؟ حسنك چيزي نگفت.

بز سياه گرسنه گفت: مع... هذا ما هنوز منتظريم كاري برايمان بكني، كليد صندوق ذخيره ارزي را بده.

كبوتر خاكستري زمزمه كرد: بق...بق... بقايي نبرده باشد با خودش؟

حسنك كمي ديگر هم سكوت كرد. بعد نااميدانه گفت: خداي من... كليد انبار و صندوق ذخيره ارزي كه هيچي... كليد در طويله را هم گم كرده ام!

 

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنز
[ چهار شنبه 24 مهر 1392 ] [ 3:12 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 32 33 34 35 36 ... 167 صفحه بعد