مناجات ونیایش

بار الها
برای همسایه ای که نان مرا ربود ، نان
برای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانی
برای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایش
و برای خویشتن خویش آگاهی وعشق میطلبم
..                           

 خدایا! …
رحمتی کن ،
تاایمان ،
نام و نان برایم نیاورد! …
قوتم بخش ،
تا نانم را ،
و حتی نامم را ،
در خطر ایمانم افکنم! …
تا از آنانی نباشم که ،
پول دین را می گیرند ،
و برای دنیا کار می کنند! …
بلکه از آنانی باشم که ،
پول دنیا را می گیرند ،
و برای دین کار می کنند! …

 

 

 



موضوعات مرتبط: مناجات ونیایشبا دکتر شریعتی
[ سه شنبه 17 دی 1392 ] [ 8:34 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

تامل



     آنچه می خواهیم نیستیم وآنچه هستیم نمی خواهیم ، آنچه دوست داریم نداریم و آنچه را داریم دوست نداریم ، وعجیب است هنوز امیدوار به فردایی روشن هستیم ساعت ها را بگذارید بخوابند بیهوده زیستن نیازی به شمردن ندارد



 

 

 

 



موضوعات مرتبط: با دکتر شریعتی
[ سه شنبه 17 دی 1392 ] [ 8:12 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

قرآن من شرمنده توام !

قرآن من شرمنده توام ! اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود ،همه از هم میپرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است .

 

قرآن  من شرمنده توام !اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق می کند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می كند که تو رابا طلا نوشته ،‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

 

قرآن من شرمنده توام! اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

 

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند .

 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو . .آنانکه وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده ایم 

        
                    ( د. ع .شریعتی ) 

 

 

 



موضوعات مرتبط: با دکتر شریعتی
[ سه شنبه 17 دی 1392 ] [ 8:2 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حاج غلامرضا آذریان به سوی محبوب پر کشید





یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی

حاج غلامرضا آذریان به سوی محبوب پر کشید

ایشان مدیر سابق دبیرستان نمونه دولتی الهادی (ع) شهرستان شوشترویکی از مومنین مخلص وبی ادعای منطقه فرهنگ شهر بود که عمر ی در خدمت به دانش آموزان این شهرستان تلاش بی وقفه وبی ریا از خود نشان داد امروز جمعه90/10/13در سن 56سالگی دعوت حق را لبیک گفت وبه دیدار معشوق شتافت وخلقی را در ماتم خود داغدار کرد.

مراسم تشیع پیکر مرحوم روز یکشنبه92/10/15 ساعت 2/5 بعدازظهر از درب مسجد علامه شیخ فرهنگشهر بطرف مقام صاحب الزمان برگزار خواهد شد

جامعه فرهنگیان شوشتر واهالی منطقه فرهنگ شهر ونمازگزاران مسجد علامه شیخ ضمن اعلام همدردی این مصیبت بزرگ را به خانواده محترم آذریان وفرزندان برومندش تسلیت می گویندوبرای بازماندگان آرزوی صبر واجر عظیم دارند.



 



موضوعات مرتبط: مناسبت ها
[ جمعه 13 دی 1392 ] [ 10:50 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

آبرو ریزی از یک مومن برای خدا!

 حسام  الدین آشنا در صفحه شخصی خود در فیس بوک نوشته است:

حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت ، مراسم شبهای قدر ، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار می کرد اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت می کرد و در آخرهم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد ، اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و کارهای بسیاردیگر ...

یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه
> پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، در یکی از دستشوییها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.

من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می¬گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب !!! فرادا می خوانم .

این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا ...
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود ... ، ما هم بهمراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی ، در پوست خود نمی گنجیدیم ، بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه ی جوان فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت .

بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم !!! چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .!؟!؟ نکند ؟! ؟! نکند ؟! ؟!

دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم و ...

از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟

پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد. او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم ،او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ...

ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم ای کاش آن موقع کور می شدم و این جنایت را نمی کردم ای کاش حاج علی آن موقع بجای گوش دادن به حرفم توی گوشم میزد ای کاش ای کاش ... و این ای کاش ها که بیچاره ام میکرد .
الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.
دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ ! زندگی ها را نابود می کنیم؟ !
بخاطر خدا چه ظلم هایی که نمی کنیم؟ ! بخاطر خدا دعایم کنید آیا خدا از گناهم میگذرد ؟ چه خاکی باید به سرم بریزم ؟.... ای کاش و ای کاش ....
 

 

 



موضوعات مرتبط: دانستنی ها
[ پنج شنبه 12 دی 1392 ] [ 11:8 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حدیث برگزیده

 پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : :



سَتُدفَنُ بَضعَةٌ مِنّي بأرضِ خُراسانَ، لا يَزُورُها مُؤمِنٌ

إلّا أوجَبَ اللّهُ عزّ و جلّ لَهُ الجَنَّةَ و حَرَّمَ جَسَدَهُ على النّارِ.



به زودی پاره‏اى از تن من در خاك خراسان دفن شود. هيچ مؤمنى آن را زيارت نكند

مگر آن كه خداوند عزّ و جلّ بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش دوزخ حرام گرداند.    

عیون اخبار الرضا: ج1، ص 286 / ميزان الحكمه:ج‏5، ص125 






موضوعات مرتبط: حدیث برگزیده
[ پنج شنبه 12 دی 1392 ] [ 5:0 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

مسافر هند(شعر طنز)


  خبر: مرتاضی در هند توانسته است بیست و پنج سال بی آب و غذا زندگی کند

ای عزیزان ، نازنینان ،دوستان

بنده دارم می روم هندوستان

یک دو ماهی احتمالا نیستم

احتمالا نه که حتما  نیستم

می روم یک چند وقتی کلکته

پیش یک مرتاض پر آوازه  که

سال ها بی آب و نان سر کرده است

راه کاری از خودش در کرده است

می روم مطلب به مطلب مو به مو

رسم مرتاضی بیاموزم از او

دوست دارم وارد این فاز شم

تا تورم هست یک مرتاض شم

میوه ای چیزی در این یخچال نیست

آن خیار گنده هم امسال نیست

مانده در دیزی فقط مشتی نخود

آن چلو ماهیچه ها افسانه شد

ماهی و میگو فقط یک خاطره است

تاحدوی مثل سرشیر و کره است

مرغ هم بر ریش من خندید و رفت

بال و پر از سفره ام بر چید و رفت

دست من گاهی به پایش بند بود

بی وفا از بس مرامش گند بود

بد ادایی کرد و بالاتر پرید

آن قدر بالا که کلا ور پرید

تخم مرغی این اواخر مانده بود 

نیمرو و املتش دل می ربود

ای فدای طعم آن خاگینه هاش

غاروغور معده می افتاد باش

او هم اما بی وفایی کرد و رفت 

نیشخندی روی لب آورد و رفت

چون تورم با حقوقم جور نیست

مهربانی با شکم مقدور نیست

لاجرم باید که یک مرتاض شد

رفت وکم کم وارد این فاز شد

چون که با مرتاض بودن می شود

کاملا   تحریم هارا  دور زد

 

سراینده : مصطفی مشایخی 

 

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنز
[ چهار شنبه 4 دی 1392 ] [ 10:37 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نقاشي هاي سه بعدي اثر بن هيان

 

 

 

 

******

 

 

بن هيان هنرمندي است كه در نقاشي استاد است . اما با تغيير شيوه نقاشي هايش همه را متعجب كرده است. او نقاشي ها را به گونه اي با استفاده از قوانين پرسپكتيو ميكشد كه به نظر سه بعدي ميرسند. استفاده از سايه ها و عمق ديد از ديگر شگرد هاي اين هنرمند براي خلق اين آثار جالب به شمار ميرود.

 



موضوعات مرتبط: دانستنی ها
[ چهار شنبه 4 دی 1392 ] [ 9:38 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 27 28 29 30 31 ... 167 صفحه بعد