با فریدون مشیری

 یاد من باشد فردا دم صبح

جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا،  آب ، زمین
مهربان باشم،  با مردم شهر
و فراموش کنم،  هر چه گذشت
خانه ی دل،  بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی  خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......ـ

فریدون مشیری

 

 

 

 



موضوعات مرتبط: شعرجملات الهام بخش برای زندگی
[ جمعه 2 اسفند 1392 ] [ 10:15 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

ریشه و معنی نماز چیست؟

شاید تا به حال از خودتان پرسیده اید که ریشه

و معنی نماز از کجا آمده و چیست؟

- در این پست ما مطلبی را آماده و نگاشته ایم که شاید جواب دهنده ی سوالتان باشد:
برخی را باور این است که نماز از مصدر نمیدن به معنی خم شدن و تعظیم کردن است. در کُردی فَهلَوی یا فیلی  فعل «بِنَم» به معنی «خم کن» هنوز به کار می رود، و می گویند «نماز» بن مضارع «نمیدن» است.


- ببینیم در لغت نامه دهخدا درباره ی نمیدن چه آمده است:

نمیدن - [ ن َ دَ ] (مصدر است) میل کردن - توجه نمودن - ۞ (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :

کــارم شهوی و غضبـی بود شب و روز
بــر خـویشتـن از عجـب و تکبـر بنمیدم
"خواجه نصیرالدین طوسی"


وقـت مـرگ آیـــد در آن ســو می نـمی

چـون که دردت رفت پس چـون اعجمی
"مولوی"
برخی نیز می گویند:

نـماز [ نــه + مـاز ] است و ماز یعنی پیچ و خم و نماز یعنی پیچ و خم ندارد ؛ بلکه راه راستی به سوی خداست. [خودم شخصاً این سخن را پسندیده ام]


اما گروه دیگر می گویند:

در زبان پارسی باستان (دوره‌ی ساسانیان) ، نماز عبارت بود ، از کرنش و نیایشی كه فرودستان نسبت به بالا دستان و ایزدان انجام می‌دادند؛
این واژه در متون دینی باستان «نماچ» تلفظ شده، برابر آنچه در كتاب «مینوی خرد» آمده است.

نماز در برابر ایزدان در سه زمان «سه‌ پاس» انجام می‌گرفت كه عبارت بودند از بامداد، نیمروز، و ایوار  (غروب)؛ شاید واژه «سپاس» كه امروز در زبان ما رایج است ریشه در همان «سه‌ پاس» داشته باشد.

این‌ هم كه ما ایرانیان نمازهای پنج‌گانه را در سه نوبت می‌خوانیم شاید بی‌ ارتباط با این ریشه تاریخی نباشد.

"برگرفته از لغتنامه دهخدا و مینوی خرد"

منبع مطلب: http://worldprayer.ir/post/431

 



موضوعات مرتبط: نماز
[ جمعه 2 اسفند 1392 ] [ 10:4 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حدیث برگزیده

همانندی دعای پدر با دعای پیامبر



پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : : 

دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ كَدُعاءِ النَّبىِّ لاُِمَّتِهِ ؛


 

دعاى پدر براى فرزندش،

 

همانند دعاى پيامبر براى امّتش

 

است.

مشكاة الانوار، ص 282؛حكمت نامه جوان، ص 284 . 



 



موضوعات مرتبط: حدیث برگزیده
[ جمعه 2 اسفند 1392 ] [ 9:35 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن55



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 2 اسفند 1392 ] [ 9:25 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز(زن بگیرید)

فرشاد! فرید! زن بگیرید!

فرهاد! وحید! زن بگیرید!

 

ای وای چرا شما جوانان
این قدر یخید؟ زن بگیرید!
از کله صبح توی چت روم
لطفا نلمید! زن بگیرید!
امشب بروید خواستگاری
لفتش ندهید! زن بگیرید!
هرطور شده فقط بجنبید
تا این ور عید زن بگیرید!
عمرا بشود، نمی توانید
در سال جدید زن بگیرید!
بالاست اگر اجاره خانه
چادر بزنید زن بگیرید!
از قیمت سکه هم نترسید
کو قصد خرید؟ زن بگیرید!
کی مهریه داده کی گرفته؟
با وعده وعید زن بگیرید!
کی گفته که لازم است حتما
عاشق بشوید زن بگیرید؟!
تا یک دو پیامک از ملیحه
یا زهره رسید زن بگیرید!
دیدید اگر پدرزنی توپ
فورا بروید زن بگیرید!
یارانه که می دهند فعلا
با آن بروید زن بگیرید!
این شهر شده مجرد آباد
یالا بپرید زن بگیرید!
دپرس شده حال نسترن هم
از غصه تکید، زن بگیرید!
فرزانه و ژاله هم گرفتند
غمباد شدید، زن بگیرید!
کو حس به دادِ هم رسیدن؟
یالا بپرید زن بگیرید!

مصطفی مشایخی-وبلاگ طنزهای ارمغان زمان فشمی

 

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ چهار شنبه 30 بهمن 1392 ] [ 5:43 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز(سارا انار دارد)

آن درس کتاب فارسی را 
با عکس انار یادتان هست
سارای سه چار ساله هم که 
از حافظه هایتان نرفته است...
آن دختر بی انار حالا 
یک باغ پر از انار دارد
با پورشه و بنز و باغ و ویلاش 
پیش همه اعتبار دارد
کارش شده پول خرج کردن 
چک پولِ اورت و صد دلاری
یک پاش شمال و کیش و تهران 
یک پاش جزایر قناری 
دنبال شوی لباس حتی 
تا آن سر انگلیس رفته 
یا این که برای رژ خریدن 
گاهی شده تا سوییس رفته 
تا می شده پیش چند جراح 
کلی به قیاقه اش رسیده 
با ساکشن و لیفتیگ و لیزر 
خوش تیپ شده است ور پریده 
سارا زن مرد مایه دارو 
صاحب سمتی به نام داراست
غواصی و اسب و کایت و اسکی،
هر لحظه  برای او مهیاست 
ویلاش پر از درخت سیب است
یک عالمه هم انار دارد
وضعش شده خوب چون که حالا 
یک شوهر رانت خوار دارد

سراینده : مصطفی مشایخی  

 

 

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنز
[ چهار شنبه 30 بهمن 1392 ] [ 5:34 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

آداب خوردن آب در شب و روز

یکی از توصیه‌های پزشکی و نکات سلامتی در دین اسلام عمل به برخی آداب در زمان خوردن و آشامیدن است که امروز علم بشری هم این توصیه‌ها را ثابت کرده و پزشکان تجربی به بیماران خود انجام آنها را سفارش می‌کنند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر به نقل از ایسنا، از توصیه‌های مهم پزشکی دین اسلام نحوه غذا خوردن و نوشیدن آب است که همه ما انسان‌ها روزانه در وعده‌های مختلف با آن سروکار داریم. ازجمله نوشیدن آب به حالت ایستاده در روز.

در این باره احادیث و روایاتی نیز از لسان مبارک معصومین(ع) وارد شده است.

امام صادق(ع) درباره مضرات ایستاده آب آشامیدن در شب می‌فرمایند: "ایستاده آشامیدن آب در روز، غذا را گوارا می‌سازد و ایستاده آشامیدن آب در شب، زرداب می‌آورد".

آن حضرت همچنین فرمودند: "ایستاده آشامیدن آب در روز، مایه قدرت افزون‏تر و تن‏درستی بیشتر است".

آب را به سه نفس خوردن چه فایده‌ای دارد؟

پیامبر خدا(ص) نیز درباره فواید خوردن آب به سه نفس این چنین فرمودند: " اگر کسی آب بخورد و در میان آن  سه نفَس بکشد، از بیماریِ ناشی از یکجا سر کشیدن در امان است".

ایشان همچنین می‌فرمایند: "آب را بمکید و آن را یکجا سر نکشید، چرا که درد جگر، از آن می‌خیزد".



موضوعات مرتبط: پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)
[ چهار شنبه 30 بهمن 1392 ] [ 5:18 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

داستان برخورد اخلاقی مرحوم سید مهدی قوام با روسپی و دزد

چراغ‌های مسجد دسته ‏دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد. «آقا سید مهدی» که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش. جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.

وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش...

ــ آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل...

ــ دست شما درد نکند، بزرگوار!

سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!

ــ آقا سید، «حاج مرشد» شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن...

حاج مرشد، پیرمرد 50 ، 60 ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه...

* * *

زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد. زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان... رنگ دیگری به خود گرفته بود.

دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند...

* * *

ــ حاج مرشد!

ــ جانم آقا سید؟

ــ آنجا را می‌بینی؟ آن خانم...

حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین: استغفرالله ربی و اتوب‌الیه...

سید انگار فکرش جای دیگری است...

ــ حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.

حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند: حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب... یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟ سبحان الله...

سید مکثی می‌کند.

ــ بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید.

حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.

زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند. به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.

ــ خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.

زن، با تردید، راه می‌افتد.

حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!... زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده.

ــ دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟

شاید زن، کمی فهمیده باشد! بهانه می آورد؛ کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران: حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم...!!

سید؛ ولی مشتری بود! پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:

ــ این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است... تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!...

سید به حاجی ملحق می‌شود و دور... انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد...

* * *

چندسال بعد... نمی‌دانم چندسال... حرم صاحب اصلی محفل!

سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد، نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده. مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید، دست آقا را می بوسد و عرض ادبی.

ــ خانم بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.

مرد که دورتر می‌ایستد. زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:

ــ آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یک‏بار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت... آقا سید! من دیگر... خوب شده‌ام، آدم شده‌ام!

این بار، نوبت باران چشمان سید است...

 

* * *منبع:وبلاگ > مؤذن جامی، محمدهادی 



موضوعات مرتبط: در محضر بزرگان
[ چهار شنبه 30 بهمن 1392 ] [ 5:10 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 23 24 25 26 27 ... 167 صفحه بعد